.فصل دوم شكار حيوانات و تفريح با دد و دام
اشاره
درخت افكن بود كم زندگانيبه درويشي كشد نخجيرباني «نظامي»
شكار حيوانات
قبل از آنكه انسان با كشاورزي و اهلي كردن حيوانات آشنا شود، شكار و صيد حيوانات براي انسان بدوي و بيابانگرد، امري ضروري و حياتي بود.
پس از آنكه بشر به رموز و فنون كشاورزي و چوپاني آشنا شد شكار اهميت ديرين خود را، از كف داد مخصوصا پس از آنكه وسايل توليدي تكامل يافت. جامعه اشتراكي جاي خود را به جامعه طبقاتي داد، و بردگي و استثمار انساني از انسانهاي ديگر معمول شد، در اين دوره تاريخي، طبقات ممتاز كه فراغت و آسايش بيشتري داشتند به نخجير كردن و شكار حيوانات وحشي علاقه بسيار نشان دادند و شكار كه روزگاري جنبه حياتي داشت، براي طبقه مرفه بيشتر جنبه تفريحي به خود گرفت.
منظرهاي از شكار
«سواري، شكاركردن و تير انداختن در روزگار كهن از افتخارات پادشاهان و طبقات ممتاز بوده است، استرابون مينويسد: كه بر كتيبه گور كورش نوشته است: من دوستار
ص: 32
دوستانم بودم، من بهترين سوار و زبردستترين تيرانداز و سرآمد شكاربانان شدم ...» «1»
تفريح با حيوانات گوناگون
توجه به حيوانات و گردآوري آنها و ايجاد باغ وحش در دوره ساسانيان در بين خواص معمول بود ولي اقدام به اين قبيل كارها براي استفاده مردم و به قصد بالا بردن سطح اطلاعات و فرهنگ عمومي صورت نميگرفت، بلكه جنبه اختصاصي و انحصاري داشت بعد از اسلام نيز فقط طبقات ممتاز، شهرياران و خلفا به اين امور ذوقي و تفريحي دست ميزدند. ظاهرا بعضي از خلفاي بني اميه و بني عباس به گردآوري حيوانات درنده و چرنده و پرنده و غيره پرداختهاند؛ و برخي ديگر، از حيوانات درنده، براي نشان دادن خوي زشت خود استفاده كردهاند، به قول پژمان بختياري: «در خاندان عباسي كساني بودند كه انسان از كارهاي آنان متحير ميشود، و بر قومي كه چنين مردم خودكامه و بلهوسي را «امير المؤمنين» ميخواندند ناسزا ميگويد. هوس متوكل در انداختن شيرهاي درنده به جان مجلسيان و خالي كردن كوزههاي عقرب در محفل انس و منع حاشيهنشينان از دفاع يا فرار، موضوعي است كه تواريخ بر آن متفقند و با توجه به همين خوشمزگيها بود كه چون بيغور ترك با دستياران خود، مسلح به شمشيرهاي برهنه به مجلس او تاختند، يكنفر از حضار گفت: كار از عقرب و شير به خنجر و شمشير كشيده است؟ آنان به خليفه هجوم بردند و فتح بن خاقان خود را بر روي متوكل افكنده گفت: خليفه، من پس از تو زندگي را نميخواهم، در همين لحظه دلقك خليفه در زير فرش تالار خزيده گفت: خليفه، من بعد از تو زندگي را ميخواهم.» «2»
نمونهيي ديگر از بلهوسي در دربار خلفا
ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان مينويسد: «در خانه هرون، به سراي ام جعفر بوزينهاي داشتند، سي مرد حشم او بودند، او را شمشير بر ميان بستندي و سواران با او برنشستندي، هركس كه به خدمت درگاه او رفتي فرمودندي تا آن بوزينه را دستبوس كند و خدمت، و چنين شنيدم كه آن بوزينه، چند دختر بكر را بكارت برداشته بود و اباحتي و الحادي از حيا و ديانت و حرمت شريعت ميبرزيدند ... روزي «يزيد بن مرتد» بعد وداع رشيد، به درگاه ام جعفر رفت تا خدمت وداع كند، بوزينه را پيش آوردند كه دست او را ببوس ... وي، شمشير بدو زد و به خشم بازگشت، اين حال بر هرون عرض كردند كه چنين دليري فرمود او را بخواند و گفت: «ما حملك علي مراغمة ام جعفر.» يزيد جواب داد كه يا امير المؤمنين:
«ابعد خدمة الخلفا. نخدم القرود! لا و الله لا كان ذلك». يزيد در پاسخ هارون شجاعانه گفت:
______________________________
(1)- علي غروي، بازنامه نسوي با مقدمه در صيد و آداب آن، مركز مردمشناسي ايران، ص 9 و نيز لغتنامه دهخدا ذيل اسب.
(2)- پژمان بختياري، بوزينه دختر خليفه، مجله يغما، خرداد 1346، ص 152.
ص: 33
اي امير المؤمنين سزاوار نيست پس از سالها خدمتگزاري به خلفا به دستبوسي ميمونها مجبور شوم و هرون الرشيد ازو درگذشت و او را بازگردانيد ...» «1»
از درجه توجه و علاقه مردم عادي و زمامداران ايران به حيوانات گوناگون در دوران بعد از اسلام جز اطلاعات پراكندهيي در دست نيست. از دوره صفويه به بعد، در اثر آمدورفت نمايندگان سياسي و اقتصادي كشورهاي غرب به ايران و نوشتن سفرنامههاي مشروح در پيرامون اوضاع اجتماعي و اقتصادي كشور اطلاعات ما در اين زمينهها بيش از دورههاي قبل است.
شكار و انواع تفريح در خاور ميانه
جرجي زيدان درباره سير شكار در خاور ميانه مينويسد:
يكي از تفريحات طبقات ممتاز، شكار درنده و چرنده و پرنده بود. اعراب در آغاز كشورگشايي به اين امور توجه نداشتند، ولي از دوره بني اميه سران عرب كمابيش به اين امور توجه كردند «نخستين خليفهيي كه به شكار علاقه داشت، يزيد بن معاويه است كه همه نوع وسايل تفريح و شكار داشت و سگها و بازها و ميمونها و ببرهاي فراوان در دربار وي بودند، يزيد گردنبند و جل زربفت براي سگهاي خود تهيه كرده بود و براي هر سگي يك پرستار معين نموده بود ...» «طبيب نصراني او در مذمتش چنين گفت: «آنكس كه سگش را جل رنگارنگ ميپوشاند، ولي درباره من تنها به پوششي قناعت ميكند سگ نزد او بهتر از من است، و هم سگ نزد من بهتر از اوست.» «2» جرجي زيدان مينويسد: «يزيد از نگاهداري سگ و ميمون و قوش و غيره، بيشتر نظر تفريحي داشته و آنقدرها به ورزش، اهميت نميداد ... خلفاي عباسي نيز به شكار حيوانات توجه داشتند تا جائي كه شعرا، در وصف سگان شكاري و بازهاي خليفه قصيدهها سرودند و نويسندگان نيز كتابهائي درباره شكار نگاشتند ... عباسيان علاوه بر آهو و خر وحشي، پرندگان و درندگان را هم شكار ميكردند.
خلفاي فاطمي مصر، خلفاي اموي اندلس، پادشاهان غزنوي و سلجوقي، ايوبي و مماليك عمده، بههمينترتيب شكارگاه و شكارچي داشتند و اوقات فراغت را با شكار حيوانات سپري ميكردند. سلطان ملكشاه سلجوقي خود، ده هزار چرنده و پرنده شكار كرد و از سم گورخرهاي وحشي و شاخ آهواني كه شكار كرده بود، چند منار ساختند. سلطان مسعود سلجوقي تمام سگان شكاري خود را جل اطلس ميپوشانيد، و گردنبندهاي جواهر-
______________________________
(1)- ابن اسفنديار، تاريخ طبرستان، به تصحيح عباس اقبال، ص 92
(2)- تاريخ فخري، پيشين، ص 73.
ص: 34
نشان به گردنشان ميآويخت، مسابقه اسبدواني نيز از دوره بني اميه معمول شد و هركس زودتر به ني دسترسي پيدا ميكرد، برنده بود و آن را قصب السبق ميناميدند- گوي و چوگان، يك بازي ايراني است و از دوره هرون بين اعراب معمول شد و معتصم به اين بازي دلبستگي داشت. در اين بازي با چوگان كه عبارت از عصاي سركجي است، گوي را در حال سواري به اين طرف و آن طرف ميرانند. گلولهپراني، يا بندق، يك بازي ايراني است و عبارتست از گلولههاي كوچكي كه از سرب يا سنگ يا گل ميسازند و مانند تير با كمان ميپراندند. اعراب از اواخر عهد عثمان با اين بازي آشنا شدند و در دوره عباسيان، مردم براي شكار به گلولهپراني ميپرداختند. ناصر خليفه عباسي، در گلولهپراني و كبوتربازي استاد بود، وي پس از آنكه رهبري عياران و جوانمردان را به عهده گرفت، مقرر داشت كه خود شلوار به پاي عياران كند، ولي مردي آزاده، به اين دستور تسليم نشد و گفت خوشوقتم كه خليفه شلوار به پايم نكرد و آزادانه گلوله مياندازم. از دوره بني عباس، نگهداري حيوانات و تأسيس باغ وحش مورد توجه قرار گرفت. هرون شيرها و پلنگها را در قفس نگاهداري ميكرد و بعد از او ساير خلفا، حيوانات ديگري را در باغ خود گرد- آوردند. ميگويند زبيده زن هرون ميموني داشت و هركس به خدمت او ميرسيد، بايد دست ميمون را ببوسد ...» «1»
در ايران بعد از اسلام چنانكه اشاره كرديم شكار يكي از تفريحات پرتكلف طبقات ممتاز بود و شهرياران و اطرافيان آنها بدون احساس كمترين تألم و ناراحتي، غالبا زائد بر احتياج، حيوانات بيگناه را به خاك و خون ميافكندند؛ و جمعي كثير از كشاورزان را براي «جرگه كردن» حيوانات به كوه و دشت و بيابان ميفرستادند و از خطراتي كه جان و مال آنان را تهديد ميكرد، كمترين تأثر و نگراني به خود راه نميدادند.
در شاهنامه فردوسي و آثار نظامي، و ويس و رامين فخر الدين اسعد گرگاني، شكار از كارهاي شايسته شهرياران بهشمار آمده و مكرر صحنههايي از شكار و بزم و رزم آنان توصيف شده است:
به كردار شاهان نشيند به بارابا يوز، در دشت جويد شكار
ز رزم و ز بخشش ز بزم و شكارز دانش جهان شد پر از يادگار
چو گشتاسب بنشست چون شهرياربه رزم و به بزم و به راي و شكار شاهنامه
از افكنده نخجير بيراه و راهپر از كشتگان گشت چون رزمگاه فردوسي
______________________________
(1)- جرجي زيدان، پيشين، ج 5، ص 214 به بعد.
ص: 35
بيهقي گويد: «و خوانها به رسم غزنين روان شد، از بزرگان و نخجير ماهي و آچارها و نانهاي پخته و سلطان را از آن سخت خوش ميآمد.» «1»
آهو و نخجير و گوزن و تذروهرچه مر او را ز گياهان چراست ناصر خسرو
به نخجيرگه شير كردي شكارز گور و گوزنش نرفتي شمار نظامي
برفت از بر شاه با يوز و بازبه نخجير كردن به راه دراز فردوسي
*
كمانكش سواري گشاده بريبه تن زورمندي و گندآوري
خدنگي بينداختي چارپرازينسو به آنسو نكردي نظر فردوسي
هنر شكار و تيراندازي
بايد تيرانداز، هنگام تيراندازي اول كمان را آزمايش كند كه عيبي نداشته باشد و سپس كمان را زه كند.
فردوسي توصيف تيراندازي را از ابتدا كه تيرانداز تير و كمان را در دست ميگيرد تا زماني كه تير رها ميشود در اين چند بيت ذكر كرده است.
بماليد رستم كمان را به چنگبغريد برسان غران پلنگ
پس آنگه به بند و كمر برد چنگگزين كرد يك چوبه تير خدنگ
خدنگي گزين كرد پيكان چو آبنهاده بر او چار پر عقاب
بماليد رستم كمان را به دستبه چرم گوزن اندرآورد دست
ستون كرد چپ و خم آورد راستخروش از خم چرخ چاچي بخواست
چو سوفارش آمد به پهناي گوشز چرم گوزنان برآمد خروش
چو بوسيد پيكان سرانگشت اوگذر كرد از مهره پشت او ...» «2» عنصر المعالي، در قابوسنامه نظر و عقيده خود را در مورد «نخجير كردن و شكار» چنين بيان ميكند: «بدان اي پسر كه بر اسب نشستن و شكار كردن كار محتشمان است ...
پس اگر شكار دوست داري، به شكار باز و چرخ (جانوريست شكاري) و شاهين و يوز و سگ مشغول باش تا هم شكار كرده باشي و هم مخاطره نباشد- و در باب نوزدهم فرزند خود را
______________________________
(1)- تاريخ بيهقي، پيشين، ص 239.
(2)- براي كسب اطلاعات بيشتر نگاه كنيد به مقاله دكتر جنتي عطايي در مجله بررسيهاي تاريخي سال پنجم، از ص 113 به بعد.
ص: 36
از افراط در چوگان زدن برحذر ميدارد و مينويسد: «اگر در سالي يكدوبار نشاط چوگان كني روا دارم ...» «1»
فرخي شاعر باذوق درباري سرگرميها و تفريحات خسروان و ديگر طبقات ممتاز و متنعم را در هزار سال پيش در يك بيت بيان ميكند:
چهار چيز گزين بود خسروان را كارنشاط كردن و چوگان و بزم و رزم و شكار ملكشاه سلجوقي بهرغم تعاليم عنصر المعالي در شكار حيوانات افراط ميكرد و مانند محمود و مسعود غزنوي و شاه عباس اول از بيجان كردن جانداران احساس رنج و ناراحتي نميكرد. راوندي در راحة الصدور درباره شهوت او (ملك سلجوقي) در شكار مينويسد:
«در يكروز هفتاد آهو به تير بزد و در هر شكارگاهي از عراق و خراسان منارها فرمود از سم آهو و گور ...»
در شاهنامه، از عشق بهرام گور به شكار و چوگانبازي چنين ياد شده است:
بدانگه كه شد پادشاهيش راستفزون گشت شادي و انده بكاست
همه بزم و نخجير بد كار اويدگر اسب ميدان و چوگان و گوي
به نخجير گوران و آهو به دشتهمي يك مهي روز ايشان گذشت شاهنامه
در داستان ويس و رامين مكرر صحنههايي از بزم و رزم تصوير شده و يكبار، رامين از اينكه چندي است به كار شكار نپرداخته است اظهار ملال و دلتنگي ميكند:
سمند و رخش من با يوز و با سگسراسر خفتهاند آسوده از تك
نه يوزانم سوي فرمان دويدندنه بازانم سوي كبكان پريدند
اگر شاهم دهد همداستانيكنم يكچندگه نخجيرگاني
روم زينجا سوي گرگان و ساريبپرانم در او باز شكاري
تذروان را به بازان آزمايمسگان را نيز بر خوكان گشايم
گهي بيشه كنم بر خوك زندانگهي روي هوا، بر مرغ پران
شكار شيران به دست مسعود
سلاطين و اميران بعد از اسلام، مخصوصا غزنويان و سلجوقيان به شكار علاقه و دلبستگي فراوان داشتند، بيهقي در تاريخ معروف خود مكرر از علاقه محمود غزنوي و فرزندش به شكار سخن گفته است، از جمله در مورد مسعود مينويسد: «چون شير پيش آمدي خشتي كوتاه ... به دست گرفتي و نيزه كوتاه تا اگر خشت بينداختي و كاري نيامدي نيزه بگزاردي ..، اين روز چنان اتفاق افتاد كه خشت بينداخت، شير خويشتن دردزديد .. و شير سخت بزرگ و سبك و قوي
______________________________
(1)- قابوسنامه، پيشين، ص 94.
ص: 37
بود به نيزه درآمد و قوت كرد تا نيزه بشكست و آهنگ امير كرد، پادشاه با دو دست بر سر و روي شير زد چنانكه شير شكسته شد و بيفتاد و امير او را فروفشرد و غلامان را آواز داد و غلامي درآمده و بر شير زخمي استوار كرد، چنانكه بدان تمام شد و بيفتاد ...» «1» بزرگترين شاهكار مسعود در جنگ با شير در حدود هندوستان اتفاق افتاد، بيهقي مينويسد «... شيري سخت از بيشه درآمد و روي به پيل نهاد، امير خشتي بينداخت و بر سينه شير زد، چنانكه جراحتي قوي كرد، شير از درد و خشم يك جست كرد، چنانكه به قفاي پيل آمد و پيل ميطپيد، امير به زانو درآمد و يك شمشير زد، چنانكه هردو دست شير قلم كرد، شير به زانو افتاد و جان بداد و همگان كه حاضر بودند اقرار كردند كه در عمر خويش از كسي اين ياد ندارند ... روزي قصد هرات داشت هشت شير در يك روز بكشت و يكي را به كمند بگرفت» «2».
فرخي (اگر سخنش خالي از اغراق باشد) گويد كه روزي سلطان محمد، پسر سلطان محمود غزنوي، به دشت رفت و من آنجا به نظاره ايستاده بودم، امير با تير و يوز آنقدر شكار گرفت كه حاجب او از بامداد تا نيمروز سوار بگشت و همه مانده شدند از كشيدن بار شكار و فراخ دشتي از آهوان پر شد ...» «3»
شكار شير
به حكايت تاريخ بيهقي روز پنجشنبه نوزدهم ربيع الاخر 422 سلطان مسعود به كران جيحون فرود آمد «دست به نشاط و شراب كردند و سه روز پيوسته بخورد روز چهارم برنشست و به شكار شير و ديگر شكارها رفت و چهار شير را به دست خويش كشت و در شجاعت آيتي بود ... بسيار صيد ديگر به دست آمد از هر چيزي و وي خوردني خواست و صندوقهاي شكاري پيش آوردند و نان بخوردند و دست به شراب بردند و خوران خوران ميآمد تا خيمه ...» «4»
چنانكه گفتيم در قرون وسطا برخلاف دوران ما باغوحشها براي استفاده عموم طبقات نبود. مسعودي ميگويد: «در اصطبل خصوصي يزيد پنجاه هزار حيوان بود ... وي هزار فيل داشت ...» يكي سفيدتر از برف بود و يك فيل بود كه دوازده ذراع بلندي داشت فيل جنگي به اين بلندي كمتر يافت شود ...» «5»
در ميان سلاطين سلجوقي، ملكشاه شكارگري نامدار بود و ده هزار جاندار شكار كرد و از شاخها و كلههاي آنها منارها ساختند «سلطان در لهو و تماشا، شكار دوست داشتي و
______________________________
(1)- تاريخ بيهقي، پيشين، ص 126.
(2)- همان كتاب، ص 127.
(3)- ديوان فرخي، به اهتمام دبير سياقي، ص 103.
(4)- تاريخ بيهقي، پيشين، ص 240.
(5)- مسعودي، مروج الذهب، ترجمه ابو القاسم پاينده: ج 1، ص 273.
ص: 38
بر خط ابو طاهر خاتوني شكارنامه او را ديدم- آورده بود كه سلطان يكروز هفتاد آهو به تير بزد، و قاعده او چنان بود كه به هر شكاري كه بزدي، ديناري مغربي به درويشي دادي و به هر شكارگاهي از عراق و خراسان منارها فرمود از سم آهو و گور و به ولايت ماوراء النهر و به باديه عرب و به مرج و خوزستان و ولايت اصفهان هرجا كه شكار فراوان يافتست آثاري گذاشتست ...» «1»
با اينحال صاحبنظران، همواره شهرياران را از استغراق در لهو و لعب و شكار و شراب برحذر داشتهاند، چنانكه نظامي در هفت پيكر، سعي كرده است سلاطين راحتطلب و تنآسان را با «صداع زمانه» يعني با مشكلاتي كه مردم با آنها دست به گريبانند آشنا كند:
از چنين عالمي تو بيخبريمالك الملك عالم دگري
خوشتر آيد ترا كبابي گوراز هزاران چنين كبابي شور
جرعه باده بر نوازش رودبهتر از هرچه زير چرخ كبود
كار جز باده و شكارت نيستبا «صداع زمانه» كارت نيست
شب و شبگير با شكار و شرابگاه با خورد خوش گهي در خواب نويسنده قابوسنامه نيز براي شكار حد و مرزي قائل است. و از سر خيرخواهي ميگويد: «پادشاهان در هر كاري بايد اندازه نگهدارند و تنها دو روز در هفته به شكار مشغول باشند و بقيه را به طاعت و كدخدايي و انجام امور ...» عنصر المعالي، شكار حيوانات درنده را نيز عملي ناصواب ميداند: «در عقب سباع درنده متاز كه در شكار سباع، هيچ فايده نيست و جز خطر جان هيچ حاصل نباشد چنانكه از اصل ما دو پادشاه بزرگ در شكار سباع هلاك شدهاند، يكي جد پدر من امير وشمگير و ديگري پسر عم من امير شرف المعالي، پس بگذار تا كهتران تو بتازند مگر در پيش پادشاهان بزرگ، كه آنجا از بهر نام جستن و خويشتن را باز نمودن روا باشد ...» «2»
محمود و مسعود غزنوي و بسياري ديگر از شهرياران، با نهايت سنگدلي به شكار حيوانات بيآزار ميپرداختند و غالبا زائد بر احتياج، حيوانات را به خاك و خون ميكشيدند، فرخي ميگويد: «كوهساري كه بامدادان پر از وحش بود شامگاه از وحش خالي شد و دشت از خون دد و دام لعل شد ... و كشتگان را شمار نبود ... همچنين بيهقي از عشق فراوان مسعود به شكار سخن ميگويد: «... نزديك نماز پيشين، لشكر ددگان و نخجير برانده بودند و اندازه بيست نخجير آن نواحي را ... نخجير را در باغ راندند كه در پيش كوشك است و افزون از پانصد و ششصد بود كه به باغ رسيده و به صحرا بسيار گرفته
______________________________
(1)- راحة الصدور في آية السرور، پيشين، ص 131 به بعد.
(2)- بازنامه نسوي، پيشين، ص 29 به بعد.
ص: 39
بودند به يوزان و سگان، و امير بر خضرا بنشست و تير ميانداخت و غلامان در باغ ميدويدند و ميگرفتند و سخت نيكوشكاري رفت ...» «1»
صيد جانوران انواع گوناگون داشت. شكار كوه، شكار دشت، شكار در آب و شكار در هوا، هريك وسايل مخصوص به خود داشت و با نوع شكار، دونده، پرنده و جانداراني كه در آب ميزيستند، تغيير ميكرد ... همراهان شاه اغلب بسيار بودند، و با بازداران و يوزداران ورزيده و نخجيرداران به صدها تن ميرسيدند ... شكارگاه جايي بزرگ بود با آبها، سبزهها، خوش و نزه مناسب براي زيستن شكار و در آن كمينگاهها ساخته بودند براي كمك به شكارچيان ... ديدهبانان به دنبال شكار ميرفتند و آنها را به سوي شكارگران ميآوردند ...» «2» «مغولان از شكار و دشواريهاي آن استفاده نظامي ميكردند و لشكريان را به اينكار واميداشتند و چنانكه در تاريخ جهانگشا آمده «... غرض نه مجرد شكار باشد، بلكه تا بر آن معتاد و مرتاض باشند و بر تير انداختن و مشقت خوگر شوند ...» «3»
ابزار شكار
نخستين ابزار شكار آدميان، سنگ، چوب و شاخ جانداران بود، ولي با گذشت زمان انسان به كمك فكر و انديشه خود، دام، قلاب، تير و كمان، تبر و شمشير، زوبين و فلاخن و تيغ و خنجر و نيزه و كمند و گرز را براي شكار حيوانات و مبارزه با دشمنان خود بهكار برده است. در شاهنامه فردوسي و ديگر آثار منظوم و منثور گذشتگان مكرر از اين آلات نبرد و شكار سخن به ميان آمده است:
به تير و كمان و به گرز و كمندبيفكند بر دشت، نخجير چند
بينداخت زوبين به پيران رسيدزره سربهسر بر تنش بردريد
درخشيدن تيغ و زوبين و خشتتو گفتي به زر آهن اندر سرشت شاهنامه
ز پنهان بدان شاهزاده سواربينداخت زوبين زهر آبدار دقيقي
* آدميان غير از ابزارهاي مختلف، از جانداران گوناگون نيز براي شكار جانوران مدد ميگرفتهاند: «چون يوز و سگ و سياهگوش و باز و باشه و چرخ و شاهين و سنقر و يوهه و طغرل ... از هدايايي كه پادشاهان ميفرستادند يكي مرغان شكاري يا شكره ...» «4» بود.
______________________________
(1)- تاريخ بيهقي، پيشين، ص 504.
(2)- بازنامه نسوي، پيشين، ص 22 به بعد.
(3)- همان كتاب، ص 30.
(4)- همان كتاب، ص 35.
ص: 40
و بازداران كه نگهبان و محافظ بازان و مرغان شكاري بودند، در دستگاه طبقات ممتاز موقعيتي داشتند.
تهمتن ببردش به زابلستاننشستنگهي ساخت در گلستان
سواري و تير و كمان و كمندعنان ركيب و چه و چون و چند
نشستگه و مجلس و ميگسارهمان باز و شاهين و يوز و شكار
ز داد و ز بيداد و تخت و كلاهسخن گفتن و رزم و راندن سپاه
هنرها بياموختش سربهسربسي رنج برداشت كامد به بر شاهنامه
نخجيرگاه مسعود
«مسعود غزنوي سلطاني عياش و شرابخوار و مستبد و مردد و بياراده بود و مردم از وي نفرت داشتند. وي غالبا به عيش و شكار سرگرم بود، و هربار كه هوس شكار ميكرد، هفتهيي پيش سپاهيان را به نخجيرگاه گسيل ميداشت تا روستائيان را براي راندن شكار و نرگه (نرگه يا جرگه يعني احاطه و دور كردن حيوانات شكاري) گرد آورند و غالبا بدينمنظور بيش از ده هزار روستائي را از كار و زندگيشان دور ميكرد و روزهاي متوالي آنان را به بيگاري ميكشيدند، تا نخجير را به سوي سلطان برانند؛ گرچه اين شيوه اميران و شاهان قبل و بعد از وي نيز بود ولي او اين روش را به نحو اشد به كار ميبست ...» «1»
چنانكه ديديم در دوره قرون وسطا شهرياران و زورمندان زمان در كشتن و شكار حيوانات سخت بيباك و بيانصاف بودند، و كشتن چرندگان و پرندگان را افتخاري بزرگ ميشمردند. فرخي سيستاني شاعر دربار سلطان محمود، وصفي دلخراش از شكارگاه سلطان و زيادهرويهاي اين مرد به دست ميدهد. چند بيت آن را نقل ميكنيم:
اي ز جنگ آمده و روي نهاده به شكارتيغ و تير تو همي سير نگرديده ز كار
... روز صيد تو، به چشم تو، چه روباه و چه شيرروز رزم تو بر تو چه پياده چه سوار
... هرچه در ايران درنده و دام و دد بودهمه را گرد به هم كردي در يك ديوار
گرد ايشان پرهاي «2» بستي مانند عقابزان برون رفت ندانست هم از هيچ كنار
ور سربالا چون ژاله روان كردي تيرهركه را گفتي بر ديده برم تير بهكار
... بامدادان همه كهسار پر از وحشي بودشامگاه از همه پرداخته بودي كهسار
در زماني همه دشت ز خون دد و داملعل كردي چو گلستاني هنگام بهار
______________________________
(1)- كريم كشاورز، حسن صباح، ص 7 به بعد.
(2)- در اينجا، پرده بستن، يعني حلقه زدن و جمع كردن دد و دام براي شكار شاه.
ص: 41
علاقه فراوان ملكشاه سلجوقي به شكار جانداران
اگر كارهاي نيك و بد ملكشاه را مورد مطالعه قرار دهيم، بدون شك افراط او در شكار حيوانات جزو كارهاي ناروا و دور از منطق اوست «منارهايي كه از كله و شاخ حيوانات صيد شده او ساخته بودند، يادگاري از مهارت وي در شكار بهشمار ميرفت، عشق شكار درواقع يكي از شهواتي بود كه بر نفس او غلبه داشت چنانكه قبلا اشاره كرديم به دستور وي دفتري براي ثبت شماره صيد روزانه او ترتيب داده بودند و گاه شماره آن به هفتاد آهو ميرسيد.
صاحب راحة الصدور (برگهاي 57- 56) شخصا يكي از دفترها را (كه شكارنامه ميناميدند) به خط ابو طاهر خاتوني ديده بود ... بنا به روايت ابن اثير (ج دهم صفحه 74) ملكشاه را ترديد يا وسوسهاي روي داد كه آيا حق دارد، اينهمه جانداران بيگناه را بيجان كند. مورخ مزبور گويد: روزي تعداد فوق العاده زيادي صيد كرد و چون به فرمان وي شماره كردند به ده هزار بالغ گرديد ازاينرو فرمود ده هزار دينار بهعنوان صدقات به مساكين بدهند «1» (كفاره گناهان). ناگفته نگذاريم كه نكبت شكار و شومي اين عمل حيواني مكرر دامنگير شكارچيان شده است، چنانكه به اعتراف مؤلف قابوسنامه «دو تن از اسلاف وي، وشمگير و شرف المعالي به هنگام شكار تصادفا كشته شدند.» «2»
ظهير الدين فاريابي در يكي از قصايد خود به خودخواهي انسان و حق خدمت و منتي كه جانوران بر آدميان دارند، اشاره ميكند و شكار حيوانات را عملي مذموم و درخور سرزنش ميشمارد:
ببين كه تا شكمت سير و تنت پوشيده استچه مايه جانورند از تو خسته و رنجور
چه بارهاست ز تو بر دل سوام و هوام «3»چه داغهاست ز تو بر دل وحوش و طيور
به دشت جانوري خار ميخورد غافلتو تيز كردهاي از بهر صلب او ساطور
كناغ «4» چند ضعيفي به خون دل بتنندتو طمع آري كاين اطلس است و آن سيفور «5»
ز كرم مرده كفن دركشي و درپوشيميان اهل مروت كه داردت معذور؟
بدان طمع كه دهان خوش كني ز غايت حرصنشستهاي مترصد كه قي كند زنبور
بازنامه
كتابيست به زبان فارسي، در تربيت و نگاهداري باز و ديگر پرندگان شكاري و آيين شكار با آنها و روش معالجه آنها،
______________________________
(1)- ادوارد براون، تاريخ ادبي ايران، ج 2، ترجمه و حواشي از علي پاشا صالح، ص 359.
(2)- همان كتاب، ص 479.
(3)- چرنده و خزنده.
(4)- پيله و تار ابريشم.
(5)- پارچه ابريشمي.
ص: 42
به طريق ايرانيان و تورانيان و هنديان، از داود عباسي معروف به خدايار خان ابن يار محمد كه در سلطنت (737- 753) طغان تيمور خان يكي از شاهان خراسان ميزيسته است. اين كتاب مشتمل است بر ديباچه، مقدمه، 31 باب و خاتمه كه خود داراي دو مقاله است، يكي در معالجه بلبل و طوطي و كبوتران و ساير جانوران با ني طرب و ديگري در معالجه اسبان.- مؤلف، در ديباچه متذكر گرديده كه چگونه اين فن از قديم در ايران مورد نظر بوده است و گويد، به پهلوي و يوناني و عربي در آن تأليف كردهاند و چند كتاب را در اين باب نام ميبرد؛ مانند: بازنامه انوشيرواني، جوارحنامه شاهنشاهي، صيدنامه ملكشاهي، و شكارنامه ايلخاني. اين بازنامه فوايد لغوي نيز دربر دارد و در 1908 در كلكته به طبع رسيده است.
بازنامه ناصري
كتابيست درباره باز و انواع آن و ديگر طيور شكاري و تربيت و بيماري و درمان اين نوع پرندگان، به فارسي از تيمور ميرزا حسام الدوله (1291 ه. ق) پسر حسنعلي ميرزاي فرمانفرما. پس از 1272 به نام ناصر الدينشاه تأليف گرديده است و مطالب مفيدي درباره شكار پرندگان شكاري دربر دارد- اولبار در 1285 و 1289 ه. ق، در تهران و سپس در 1308 ه. ق در بمبئي به طبع رسيده است و به انگليسي ترجمه گرديده.» «1»
مطالعات علمي و تجربي در پيرامون پرندگان شكاري
نسوي، از دانشمندان قرن پنجم از 8 سالگي شيفته شكار شد و 60 سال از عمر خود را در اين راه صرف كرد و با مطالعه كتبي كه در اين زمينه نوشته شده، از لحاظ نظري (و تئوري) و با گفتگو با كارشناسان اين رشته و استفاده از تجارب بازداران از جهت عملي در پيرامون جانداراني چون باز و يوز و عقاب و سنقر و باشر و واشق و سگ و جز اينها و پرندگان گوناگوني كه در ايرانزمين وجود دارند، اطلاعات فراوان و ذيقيمتي گردآوري كرده است، اين كتاب به همت علي غروي تصحيح و با مقدمهيي ممتع و گرانبها به قلم ايشان در صيد و آداب آن، به وسيله مركز مردم- شناسي ايران منتشر شده است. اهميت اين كتاب در اين است كه نسوي پس از عمري مطالعات علمي، عملي و تجربي به نوشتن اين كتاب پرداخته و مانند محققان قرن 18 و 19 اروپا پس از مشاهده و تجربه به نگارش اين اثر سودمند همت گماشته است، در اين كتاب خواننده با جايگاه و مساكن اصلي بازان، و هيجان و جفتگيري آنان و آشيانه و محل تخمگذاري و طرز صيد و چگونگي تربيت و به كار گرفتن بازان و راهورسم گريز دادن و بازآوردن اين حيوان و تندرستي و بيماري باز و فال گرفتن با باز و وظائف و تكاليف بازداران، علائم بيماري و راه درمان بيماريهاي چشم، در بازان، علاج پرخوري و تخمته، درمان كرم شكم باز و جز اينها
______________________________
(1)- دائرة المعارف فارسي، ج 1، (ا. س) ص 373.
ص: 43
آشنا ميشود. پس از حمله مغول، درنتيجه سياست سبعانه آنان، نهتنها شهرها از آدميان تهي شد، بلكه بسياري از صحاري و بيابانها و مرغزارها نيز از دد و دام خالي گشت، از اواخر عهد تيموريان بار ديگر طبقات ممتاز به شكار روي آوردند و اين رغبت مخصوصا در دوره صفويه از عهد شاه عباس به بعد رو به فزوني نهاد.
بعضي از فرزندان و بازماندگان تيمور، به شكار دلبستگي داشتند، در كتاب روضة الصفا يكي از صحنههاي شكار چنين توصيف شده است: «در صحراي سلمقان، هواي شكار از خاطر خطير خاقان كشورگير سرزده فرمان واجب الاذعان صدور يافت كه تواچيان جار به لشكريان رسانند كه هر فوجي از مقام و يورت خود به عزم شكار حركت كنند؛ و دشت و صحرا درنورديده اصناف وحوش به صيدگاه رسانند، ملازمان به موجب فرمان در جنبش آمدند و غلغله و خروش در زمين و زمان افتاد و شهريار شيرشكار بر سمند ماه سير گردونرفتار سوار شده شاهزادگان سعادتيار و امراء عاليمقدار در ركاب ظفر انتساب روان شدند و سواران به هرطرف ميتاختند و تير به هر جانب ميانداختند، پشت گور و سرين آهو به پر عقاب پوشيده گشت.» «1»
همچنين در روضة الصفا ميخوانيم كه ميرزا بايسنقر به قصد «جانور پرانيدن و شكار كردن متوجه سرخس شد و به مراسم آن شكار شگرف برحسب دلخواه قيام نمود.» «2»
عشق غياث الدين به شكار
سلطان غياث الدين پادشاه فيروزكوه، اشتياق و ميل زيادي به اسب- سواري و شكار داشت، روزي با جمعي از نزديكان گرد آمده، بزمي آراسته بود، در آن حال هوس شكار كرد و مردد بود كه مجلس بزم را ترك گويند يا همچنان سرگرم بماند. فخر الدين مباركشاه كه از بزرگان دربار و مردي خوشذوق بود بديهة گفت:
اندر مي و معشوق و نگار آويزيبه زان باشد كه در شكار آويزي
آهوي بهشتي چو به دام تو در استاندر بز كوهي به چه كار آويزي «3»
كبوتربازي
اشاره
تربيت كبوتر و كبوتربازي در دوران بعد از اسلام در ايران و ديگر ممالك معمول بود و حتي كتابهائي درباره اين حيوان مفيد و پرثمر چون كتاب تمائم الحمائم تأليف محي الدين بن عبد الظاهر به رشته تأليف درآمده است:
رسم كبوتربازي در قرن چهار و پنجم معمول بوده است و چون كبوتربازها براي مردم ايجاد مزاحمت ميكردند، گاهي از طرف فرمانروايان دستور جلوگيري از آنان داده ميشد؛
______________________________
(1)- روضة الصفا، پيشين، ج 6، ص 533.
(2)- همان كتاب، ص 702.
(3)- مجله يغما، ارديبهشت سال 27، ص 101.
ص: 44
چنانكه مقتدي عباسي (نيمه دوم قرن پنجم) از اين كار منع نمود (ابن كثير، ج 12 ص 411) و نيز دستور داد، برجهاي كبوتر را خراب كنند زيرا مشرف به خانههاي مردم بود (سيوطي، ص 280) در زمان عضد الدوله به وسيله كبوتران نامهبر، در فاصله 6 ساعت دستور شاه به حكمران كوفه ابلاغ شد و جواب آن رسيد.» «1» (ابن الجوزي، ج 7 ص 212) در ايران، كبوتربازي يكي از وسائل سرگرمي مردم بود و نگاهي سطحي به آثار منظوم و منثور فارسي اين حقيقت را روشن ميكند، مسعود سعد در وصف يار كبوترباز خود، چنين ميگويد:
انس تو با كبوتر است همهننگري از هوس به چاكر خويش
هم به ساعت بر تو بازآيدهر كبوتر كه راني از بر خويش
رفتن و آمدن به نزد رهيچون نياموزي از كبوتر خويش مقامات دولتي از ديرباز براي رساندن نامهها از حس جهتيابي اين پرنده زيبا استفاده ميكردند، سعدي ميگويد:
اي باد بوستان، مگرت نافه در ميانوي مرغ آشنا مگرت نامه دربر است آقاي دكتر محمد جعفر محجوب استاد دانشگاه، راجع به اين پرنده زيبا و مفيد، تحقيقات ممتعي كردهاند، علاقهمندان ميتوانند به مجله سخن، دوره نوزدهم از صفحه 128 به بعد مراجعه فرمايند.
ابن اخوه در كتاب خود، آئين شهرداري مينويسد:
نگهداري كبوتر براي آوازش و نيز سرگرمي و خواباندن مرغ روي تخم بياشكال است ولي «مسخرگي پيشه كردن و سخنان خندهآور گفتن و جامه غيرمتعارف پوشيدن، چنانكه فقيه قبا بپوشد يا كلاه كلوته (كلاهي است گوشهدار و آن را كودكان و صوفيان پوشند) گذارند كه در شهر معمول نباشد خلاف جوانمردي است ...» «2» گوئي ابن اخوه با هر نوع تفريح و آسايشي سر جنگ دارد و در تعصب از بسياري از محافظهكاران پيشي گرفته و هر خنده و تفريحي را گناهي بزرگ ميشمارد.
عوارض كبوتربازي
چون سخن از كبوتربازي به ميان آمد، بيمناسبت نيست يادآور شويم كه كبوتربازان از ديرباز براي همسايگان خود دردسرها و ناراحتيهاي گوناگون فراهم ميكردند، بهعنوان نمونه يادآور ميشويم كه: «ابو علي ثقفي صوفي نامدار كه شيخ عطار از بيان نيكو و صبر و تحمل و اخلاق كريمه او سخن گفته است، همسايهيي كبوترباز داشت و از او رنجها ميبرد ولي زبان به شكايت نميگشود، چه كبوتران
______________________________
(1)- شاهنشاهي عضد الدوله، پيشين، ص 244.
(2)- آئين شهرداري، پيشين، ص 202.
ص: 45
او بر بام سراي مينشستند و او سنگ ميانداخت. روزي درحاليكه شيخ به خواندن قرآن مشغول بود، همسايه سنگي به كبوتر انداخت كه اتفاقا بر پيشاني شيخ فرود آمد و خون فرو باريد، اصحاب شاد شدند كه فردا، به حاكم شهر رود و شر او را دفع كند و ما از زحمت او باز رهيم، شيخ خدمتكاري را بخواند و گفت در آن بوستان رو و چوبي باز كن و بياور. چون خادم چوب بياورد گفت اكنون ببر و به كبوترباز ده و بگو اين كبوتران را بدين چوب برانگيزد ...» «1»
اين حكايت و ديگر حكايات نشان ميدهد كه در دوران بعد از اسلام يكي از تفريحات مردم، كبوتربازي و تربيت اين پرنده مفيد بوده است ولي از نيمقرن پيش به اين طرف در اثر رواج تفريحات و سرگرميهاي ديگر، مردم كمابيش از اينكار دست كشيدهاند- از ديرباز براي استفاده از گوشت و كود كبوتران ساختن «كبوترخان» معمول بود.
كبوترخان را در ايران «اصولا براي تزيين نساخته بودند، بلكه به منظور انتفاع و بهرهبرداري، به ساختن كبوترخان اقدام ميكردند، حتي در زمان حاضر هم يكي از مناظري كه در اطراف دهات ايران ديده ميشود، همين برجهاي كبوترخان است كه صدها سوراخ چهارگوش در آن تعبيه شده است ... در ايران گوشت كبوترها را ميخورند و از همه بالاتر فضولات آنها را كه كود حيواني بسيار گرانبهايي است جمع ميكنند. جاليزهاي معروف خربوزه اصفهان در سايه همين كود بارور ميشود و قرنهاست كه اين كار معمول است. تاورنيه، كه در سال 1677 ميلادي (1088 هجري) سفرنامه خود را نوشته ميگويد در اطراف اصفهان بيش از سه هزار كبوترخان وجود داشته است ...» «2»
رواج كبوتربازي در عهد صفوي
چنانكه اشاره شد مدارك تاريخي نشان ميدهد كه در تمام دوران بعد از اسلام كبوتربازي يكي از وسائل سرگرمي بوده و از اين پرنده غير از نامهرساني و تهيه كود و چلغوز، براي سرگرمي و استفاده از گوشت آن نيز بهرهبرداري ميكردند، شاردن در سفرنامه خود از «گودال لطفي» در اصفهان نام ميبرد و مينويسد: اينجا مركز بزرگ مرغفروشي است و عدهيي كبوترباز حرفهيي در اين محل به فريبكاري مشغولند، زيرا كبوتراني را كه ميفروشند، طوري تربيت كردهاند كه پس از فروش همينكه به هوا پرواز كردند، به سوي محل اصلي بازميگردند. كبوتردزدي و برانگيختن وسايلي براي جلب و ربودن كبوتر ديگران در عهد شاردن سخت معمول بوده و گاه به شورش و اعتراض زيانديدگان منتهي ميشده است.» «3»
______________________________
(1)- لغتنامه دهخدا ص 662.
(2)- ميراث ايران، باغهاي ايران، ص 414.
(3)- ژان شاردن، سياحتنامه شاردن، ترجمه محمد لوي عباسي، ج 7، ص 307.
ص: 46
كبوترخانه در اصفهان
يكي از برجستهترين و شگفتانگيزترين چيزها، در حولوحوش اصفهان، برجهاي گرد و بلندي است كه قسمت فوقاني آنها داراي طرحهاي زيبا و دلانگيزي ميباشد، اينها شبيه برجهاي گرد قصور قرون وسطا در انگلستان است. داخل اين برجها مركب از حجرههاي كوچكي است كه كبوتران آشيانههاي خود را در آنجا ميسازند و در حدود پنج تا شش هزار حجره در اين برجها موجود است كه در هريك از آنها يك جفت كبوتر جفتگيري ميكنند، اين برجها اكنون مورد استفاده نيست ... قبل از اقدام به ساختن اين برجها، كبوترها آشيانههاي خود را در قناتها ميساختند ولي شغالها و روباهها براي سير كردن شكم خود به آساني به اين محل دسترسي پيدا ميكردند؛ از اين جهت اصفهانيهاي عاقل و مقتصد تصميم گرفتند كه براي آنها خانههاي محفوظي بسازند، تا اينكه كبوترها پس از جمع كردن دانه در مزارع به اين خانهها بازگردند. هنگام مسافرت شاردن به ايران در حدود سه هزار كبوترخانه در خارج شهر اصفهان بوده كه در بعضي از آنها 14 هزار كبوتر لانه كرده بودند. اصفهانيها از ديرباز از اين كود قوي كبوتران براي به دست آوردن محصولات و خربزههاي ممتاز استفاده ميكردند.» «1»
ضمن توصيف كبوتربازي و كبوتربازان، اين مطلب نيز بايد گفته شود كه بعضي از افراد طبقات ممتاز و ميانهحال كشور بهعنوان تفنن، بلبل، طوطي يا قناري و ديگر پرندگان زيبا را در قفس حبس ميكردند و از آواز و زيبائي اين پرندگان لذت ميبردند.
مولوي ميفرمايد:
بود بازرگاني و او را طوطئيدر قفس محبوس زيبا طوطئي
مرغ، بياندازه چون شد در قفسگفت حق بر جان فسون خواند و قصص
نگهداري باز و شاهين
مسعودي در مروج الذهب مينويسد: «نخستين كسي كه باز نگهداشت و آن را شكار آموخت، بطلميوس جانشين اسكندر بود، پس از او «ملوك يونان و روم و عرب و عجم و جز آنان باز نگهداشتند؛ و ملوك روم كه پس از او بودند نگهداري شاهين و شكار با آن را رسم كردند.» «2» بزبازي و ميمونبازي نيز از قديم در خاور ميانه معمول بود، در معارف بهاء الدين ولد با لحني اعتراضآميز ميخوانيم: اين بزبازي باشد نه متابعت ملت ابراهيم.» «3»
______________________________
(1)- سفرنامه فرد ريچاردز، پيشين، ص 73.
(2)- مروج الذهب، پيشين، ج 1، ص 295.
(3)- معارف بهاء الدين ولد، پيشين، ص 182.
ص: 47
شركت مردم در نمايشات و هنرنمائي هنرپيشگان
جنگ انسان با گرگ: حدود 5 قرن پيش در دوره زمامداري اوزون حسن، يكي از تفريحات عمومي، جنگ گرگ با انسان بود «معمولا در اينگونه موارد در ميدان مركزي شهر تبريز با حضور گروه زيادي تماشاگر، گرگ گرسنهاي را كه به زنجيري بسته بودند با دلير ناموري روبرو ميساختند، گرگبازي آن روز شباهت بسياري به گاوبازي امروزي مردم اسپانيا داشته است. در ميان غريو تماشاگران، دليري كه به جنگ گرگ ميرفت چندان در برابر جانور بيچاره جا خالي ميكرد، تا سرانجام آن دد را از رمق ميانداخت، و با نيزهاي قلبش ميدريد. پس از اين صحنهها بساط عيش و سور گسترده ميشد و سازندگان و نوازگان با عود و بربط و سنج هنرنمايي ميكردند.» «1»
نمونهيي ديگر از جنگ آدمي با گرگ
جوزافا باربارو كه در عهد اوزون حسن به ايران آمده است، مينويسد:
«در نخستين روزي كه نزد شاه رفتم، پس از شنيدن ساز و آواز خوانندگان و نوازندگان به من پيغام دادند كه به ميدان روم. در آنجا سه سوار و عدهاي پياده؛ و فرزندان خردسال شاه، حضور داشتند. چندتا گرگ كه به پاهايشان ريسمان بسته بودند، به ميدان آوردند و آنها را يكايك رها كردند تا به ميان ميدان بروند. مردي كه براي همنبردي با نخستين گرگ گمارده شده بود، پيش آمد و خواست ضربتي بر وي زند، گرگ به سوي گلوي آن مرد جست و مرد كه چستوچالاك بود چنان پهلو خالي كرد كه گرگ به جاي گلو، بازويش را گرفت و نتوانست آسيبي به او برساند پس از خسته كردن يك گرگ، گرگ ديگري را رها ميكردند.» «2»
جنگ چند گاوميش: در ايران، «پاتر پارش، يعني پيشواي مذهبي ارامنه، «تارونيه» را كه در عهد صفويه به ايران سفر كرده است، به تماشاي جنگ چند گاوميش دعوت ميكند و او را به ميدان محصوري كه 8 گاوميش را در آنجا حاضر كرده بودند ميبرد، براي اينكه آنها را به خشم آورند، ماهوت قرمزي روي هريك مياندازند و اين عمل چنان آنها را خشمگين و متغير ساخت كه در حمله اول دو رأس از آنها بر زمين افتاده، هلاك شدند و بقيه به نحو موثري مجروح و زخمي شدند.» «3»
______________________________
(1)- تاريخ سياسي و اجتماعي ايران، پيشين، ص 87.
(2)- سفرنامه ونيزيان، پيشين، ص 64.
(3)- سفرنامه تاورنيه، پيشين، ص 81.
ص: 48
جنگ حيوانات با يكديگر
بهطوريكه تاورنيه در سفرنامه خود (كتاب چهارم) نوشته است، يكي از تفريحات شاه و توده مردم، تماشاي جنگ حيوانات باهم بود. «... اغلب اوقات، عصرها شاه بيرون ميآيد و در آن محل (يعني ميدان شاه) تفرج و تفريح مينمايد و به تماشاي جنگ شير و خرس و گاو و قوچ و خروس و ساير حيوانات كه مخصوصا براي جنگ انداختن به ميدان ميآورند، مشغول ميشود.
اهالي اصفهان مثل اغلب شهرهاي ديگر ايران به دو طايفه منقسم هستند: يكي را حيدري و ديگري را نعمت الهي ميگويند. وقت جنگيدن اين حيوانات، آن دو دسته با يكديگر در سر فتح و شكست جانوران، شرطبندي ميكنند، شاه در ابتداي امر، بيطرف است ولي در پايان، هر حيواني كه غالب ميشود، به صاحبش 5 تومان يا 10 تومان و گاهي تا 20 تومان انعام ميدهد؛ و آن كسي كه در شرطبندي پيروز شده است يك سهمي به صاحب حيوان ميدهد، يك قسم بازي ديگر هم دارند كه تخممرغها را به هم زده ميشكنند. شبها بعد از شام دستگاههاي حقهبازي و خيمهشببازي در ميدان برپا ميشود و هنرمندان نمايش ميدهند و بعد از اتمام بازي از حاضران وجهي مطالبه و دريافت مينمايند و هركس به ميل خود يك چيزي ميدهد، روزهاي جمعه كه براي آنها به منزله روز يكشنبه ماست، ميدان پر از جمعيت ميشود.» «1»
تفريحات ديگر در عصر شاه عباس
گرگبازي، گاوبازي، ريسمانبازي، جنگ حيدري و نعمتي و حقهبازي جزو تفريحات دوره شاه عباس بود؛ در گرگبازي مردمي كه گرد ميدان حلقه زده بودند با دادوفرياد گرگي را از يكسوي ميدان به سوي ديگر ميراندند و با خنده و تفريح وقتگذراني ميكردند؛ در قوچ- بازي، مرسوم اين بود كه دو نفر هريك قوچ قوي و بزرگي را كه گردن و شاخش به گلهاي زياد مزين بود ميآوردند و در ميان ميدان چيزي در گوش آنها ميگفتند و آن دو را رها ميكردند و آن دو حيوان بيدرنگ باهم به زورآزمائي ميپرداختند. در گاوبازي نيز تقريبا همين تشريفات عملي ميشد و مردم نيز به دو دسته ميشدند، عدهيي از يك گاو و جماعتي از گاو ديگر، حمايت ميكردند و گاه بين مردم در اين مسابقات جنگ و جدالي درميگرفت.
جنگ شاهين و عقاب
مبارزه اين دو پرنده نيز در هوا صورت ميگرفت و غالبا به پيروزي شاهين منتهي ميشد، جنگ حيدري و نعمتي، عبارت از جنگي بود كه بين دو فرقه صورت ميگرفت و يكي از آنها پيروز ميشد.
______________________________
(1)- همان كتاب، ص 594.
ص: 49
ريسمان و حقهبازي
برخلاف بازيهاي سابق الذكر، بازي ظريف و دقيقي بود كه مورد توجه و علاقه ايرانيان و فرنگيان بود، تاورنيه كه در زمان شاه صفي و شاه عباس دوم مكرر به ايران آمده است، درباره ريسمانبازي ايرانيان مينويسد: «بندبازان ايراني، از بندبازان اروپائي بسيار چابكتر و ماهرترند، من خود مكرر ديدم كه بندبازي يك سر طناب را بالاي برجي بسته و سر ديگر را در ميان ميدان استوار كرده و لنگري به دست گرفته و از ميدان بر روي طناب تا بالاي برج رفته و از آنجا به قهقرا برگشته است ...» حقهبازي و مهرهبازي هم در ايران معمول بود و مهرهبازان ايراني نيز از حريفان اروپائي خود بسيار تردستتر و چابكتر بودهاند، ديگر از بازيها و تفريحات آن دوره: قاببازي، تخممرغبازي، شطرنج، نرد، گنجفه، شش پچول، بازي كولي، بازي باندي قراچه، كفتربازي، جنگ خرس، جنگ شتر و فلاخنبازي را نيز نام بردهاند.» «1»
منظرهاي از شكارگاه شاه عباس
گرگبازي
پيترو، سياح ديگر مينويسد: «در همان ايامي كه مذاكره جنگ ايران و عثماني بود، شاه براي اينكه روحيه عمومي را شاد كند و انديشه جنگ را از خاطرها بزدايد، در ميدان عمومي دستور بازي خاصي را داد كه همه مردم در آن شركت دارند؛ بازي از اينقرار است كه در وسط ميدان، گرگ زندهاي را ميآورند و ميان مردم رها ميكنند. مردم از اطراف دنبال گرگ ميدويدند و با دادوفرياد آن حيوان وحشي را چنان خشمگين و بيمناك ميكنند كه به هرطرف حمله ميبرد و به سوي اشخاص ميپرد، آنگاه مردمي كه گرگ به طرف وي رفته است از پيش او ميگريزد، و دسته ديگري آن حيوان را دنبال ميكنند، ولي هرگز به او دست نميزنند و تنها كارشان فرياد كردن و ترساندن گرگ است و حيوان كه نميتواند به كسي آسيب برساند، اگر اتفاقا كسي را هم پنجه بزند يا به دندان بگيرد، به سبب ازدحام مردم زود او را رها ميكند. اين بازي به خودي خود چيز مهمي نيست، ولي فرياد چند هزار نفر، و حركاتي كه در اطراف گرگ وحشي ميكنند، باعث
______________________________
(1)- زندگي شاه عباس اول، پيشين، ج 2، ص 325 به بعد.
ص: 50
خنده و تفريح ميشود، شاه و ما كه اطراف او هستيم روي اسب به اين منظره مينگريم و طبق معمول جام شراب در گردش است و براي سبك كردن اثر آن، انواع و اقسام ميوه از قبيل آلو سياه و زردآلو و گوجه و غيره نيز تعارف ميشود ...» «1»
جنگ دو گاو
تاورنيه در سفرنامه خود از جنگ دو گاو در يكي از ميدانهاي قم سخن ميگويد و مينويسد: «يكي از دو گاو سرانجام فاتح شد و مردم با نواختن نيها و سرناها، بناي دادوفرياد و هلهله و شادي را گذشتند، پس از پايان نبرد، چند تن از مردم، گاو فاتح را مشتومال دادند، پس از رفع خستگي، حاكم و كليه رجال و شخصيتهاي محلي هريك به فراخور موقعيت و ثروتي كه داشتند، چيزي به صاحب گاو فاتح تسليم ميكردند، از جمله حاكم قم، 50 تومان داد و مردم فقير و بيبضاعت ميوه و شيريني ميدادند.» «2»
چگونگي شكار حيوانات به وسيله شاه عباس
شاه عباس براي شكار حيوانات مختلف در خطه مازندران چمنزاري را انتخاب كرده بود كه طول تقريبي آن دو ميل بود و كاملا از كوه و تپه احاطه شده بود. پيترو دلاواله در سفرنامه خود مينويسد: «شاه اين محل را براي شكار معين كرده بود تا از تمام درهها و كوههاي اطراف، جانوران وحشي را به آنجا برانند و از نواحي مختلف مازندران چندين هزار مرد را مامور اين كار كرده است، زيرا در مشرقزمين رعايا كار سگهاي شكاري را انجام ميدهند، براي اينكه حيوانات نتوانند از دشت شكارگاه، فراتر روند- به دستور او از كوهي به كوه ديگر در ميانه دره، با شاخههاي درختان پرچين بلندي كه دست يك مرد اسبسوار نيز به بالاي آن نميرسد ساختهاند؛ بهعلاوه گرداگرد دامنه كوههاي اطراف اين جلگه را نيز دامهايي از طناب كشيدهاند كه به تيرهاي بلند بسته شدهاند بهطوريكه هيچجانوري نميتواند از روي آنها بجهد و مسلما براي ساختن اينها عده زيادي مدتها وقت صرف كردهاند. بهاين ترتيب، حيواناتي كه توسط اين مردان رانده ميشوند، به علت تنگي دره و سروصدا و فرياد آنان به سوي اين جلگه روي ميآورند و چون دامهاي طنابي مانع از پيشرفت آنها ميشود، همانجا محبوس ميشوند، من خبر دارم كه از فرحآباد مازندران، سيصد بار شتر طناب براي اينكار فرستاده بودند، منتهي چون شكارگاه وسعت نداشت، همه آنها به كار نرفته بود، از اين تعداد ميتوانيد امكانات شاه را پيش خود مجسم كنيد، شاه قرار است در ميان اين جلگه با شمشير و تير به شكار مشغول شود، يا چنانكه از قديم مرسوم است، بعضي از جانوران شكاري را زنده بگيرد و گوشوارهاي كه نام او با علامت خاصي بر آنها منقوش است در گوش آنها
______________________________
(1)- سفرنامه پيترو دلاواله، پيشين، ص 298.
(2)- سفرنامه تاورنيه، پيشين، ص 141 (نقل به اختصار).
ص: 51
كند و آزادشان سازد؛ بسيار اتفاق افتاده است كه شكارچيان جانوراني را گرفتهاند كه گوشوارههايي از زنان شاه طهماسب و شاه اسمعيل صفوي ... به گوش داشتهاند براي اينكه زنان حرم نيز از تماشاي شكار بهرهمند شوند به سرعت جايگاه مخصوصي برايشان ساختند ...
اگر زنان فقط با شاه به شكار روند با كمال چابكي و مهارت بر اسب مينشينند و با شمشير و تير و كمان به شكار ميپردازند ...» «1»
بهاينترتيب، در شكار جرگه به فرمان شاه، چندين هزار نفر از مردم شهرها و دهات براي راندن و جرگه كردن حيوانات شكاري به نخجيرگاه، در صحاري و جنگلها پراكنده ميشدند و چهبسا كه از اين راه با رنجها و خطرات جاني گوناگوني مواجه ميشدند، ولي چون در آن دوران «حقوق بشر» مطرح نبود، و استبداد و خودخواهي سلاطين را هيچ قدرت ملي و اجتماعي محدود نميكرد، خداوندان زور و زر هر كاري كه ميخواستند، ميكردند.
در سال 1011 هجري هنگامي كه شاه به مشهد رفته بود دستور داد كه تمام رعاياي ولايات طوالش، قوچان، نسا، ابيورد، دشت خاوران، سرخس، جام خواف و باخزر، تربت و نيشابور، براي راندن حيوانات به دشت اوچتپه همكاري كنند؛ شاه در روز معين به معيت نزديكان و نديمان خود شراب خورد و به شكار مشغول شد و بسياري از جانوران را كشت و دستهاي را «داغ بندگي» زدند و رها كردند. سپس شاه همراهان خود را در شكار حيوانات آزاد گذاشت. درين شكارگاه نزديك 32000 شكار گرد آمده بود، كه از آن ميان در حدود 20 هزار از نوع آهو و غزال و بز كوهي و 6 هزار گرگ و روباه و خوك و 8 هزار آهو و غزال را نيز داغ زدند و آزاد كردند.
در اينگونه شكارهاي جرگه، چنانكه قبلا اشاره كرديم به مردم بيچارهاي كه مأمور راندن شكار ميشدند، آسيب و رنج فراوان ميرسيد و گاه بسياري از ايشان از سرما و برف و باران و درنتيجه حمله حيوانات وحشي تلف ميشدند. در جريان شكار جمادي الاول سال 1028 هجري در جنگل رانكوه گيلان به شاه «... عرض كردند كه دو هزار و هفتصد نفر آدم از مومنان و مسلمانان از صدمت سرما و برودت هوا هلاك شدهاند شاه عباس آن را وقعي ننهاد. «2»
اين تفريح سبعانه و حيواني را تقريبا اكثر سلاطين صفوي) مانند پادشاهان غزنوي و سلجوقي) انجام ميدادند، يكي از تفريحات شاه طهماسب عابد و زاهد نيز شكار حيوانات بود. وي با 30 هزار جمجمه آهو و غزال كه به دست خود شكار كرده بود، برجي بزرگ در اصطبل خود ساخته بود «هروقت شاه طهماسب به شكار ميرفت، تنها عده شكار رمدهندگان
______________________________
(1)- زندگي شاه عباس، پيشين، ج دوم، ص 291، به بعد.
(2)- عبد الفتاح فومني، تاريخ گيلان، به اهتمام دكتر منوچهر ستوده، ص 158.
ص: 52
كه در ركاب شاهانه بود از بيست هزار متجاوز بود ...» «1»
در كتاب دوحة الازهار شيرازي مناظري از شكار و ديگر تفريحات عهد صفوي توصيف شده است.
دگر يك مجلس صيد و سواريبه هم در، جلوه شيران شكاري
پلنگان جلوهگر باشد ز شيرانپلنگ و شير مغلوب دليران
شكارانداز تركان كماندارچو چشم غمزه نازك جادوي يار
غزالان خطايي در تك و دوسواران شكاري در روارو
ز سير و نيمسير، رنگ نخجيربه هم آميخت گوئي شكر و شير
به هر جانب ز روباهان روسيبراي تازيان برگ عروسي
به هم گور و گوزن و شير همدوشز قصد يكديگر گرديده خاموش
بتان بر آهوان از ناز راندهز حيرت چشم آهو باز مانده
خدنگ خوبرويان شكاريچو مژگان غزالان تتاري
ز هر جانب سواره گلعذاريبه صيد انداختن چابكسواري «2» *
دگر يك مجلس صيد افكنانستكه جولانگاه صيد چابك عنانست
ز هر جانب دوان چابك عنانيخدنگافكن بت ابرو كماني
... در ابرو چين فكنده هر پريروكمان پر كرده برانداز آهو
سيه چشمان بر آهو رخش راندهز غمزه تير بر آهو نشانده
به تير غمزه تركان تتارينشانده بر شكاري تير كاري
هزاران گور و آهو در تك و پويشكارافكن صفآرايان به هر سوي
گر از زخم پيكان گشته دل ريشبه دندان گور كنده از پي خويش
به نيزه خرس را گردان ربودهبه چوبش ذوق چوپاني فزوده ... «3» * در دوحة الازهار، وصف ناقصي از قپقاندازي شده است.
دگر يك مجلس چابكسواراندل گردون شكاف از تيرباران
به آهنگ قپق يكران جهاندهخدنگ از قوس گردون رسانده
______________________________
(1)- اروج بيك بيات، دون ژوئن ايراني، ترجمه مسعود رجبنيا، ص 60.
(2)- دوحة الازهار شيرازي، به اهتمام مينائي تبريزي در چموف، ص 74 و 91.
(3)- همان كتاب، ص 76.
ص: 53 شده چوب قپق شمع از پي جمعبه گردش تير چون پروانه بر شمع
پريرويان ز هر جانب كمانكشپري از حمله ايشان عنانكش
... خدنگ خوبرويان آسمانروبه هر سو عشقبازان در تك و دو ... «1»
تصوير ميدان چوگانبازي
دگر يك جايگاه گويبازيبتان چوگان به كف در رخشتازي
به چوگان گوي گردان را سروكارچو دل سرگشته اندر زلف دلدار
بتان در گويبازي شاد و خرمهلالآسا به چوگان باختن خم
هلالي غبغبان كشورآرايبه چوگان گوي را بربوده از جاي ... «2» در كتاب رستم التواريخ، به باغوحش شاه سلطان حسين نيز اشاره شده است. «آن زبده ملوك را قوشخانه و شنقارخانه بود پر از بازها و چرغها و شنقارها و طغرلها و بحريها و نرمسها و شاهينها و باشهها و ساير اقسام قوشها- و تازيخانه بود پر از سگان شيرگير، پلنگفرسا و تازيهاي نخجيرگير آهوربا، و قتلخانه بود پر از فيلان مست منكلوسي، و طويله و اصطبلي بود، پر از اسبهاي برقرفتار تازينژاد و مركبهاي تيز- تك صرصر كردار تركماني نهاد، كبود و كرن و سرخون و نيلي و سمند و ابلق و كهر و شبرنگ و قاراكهر و رخش دلپسند. و قاطرخانه بود، پر از استرهاي بزرگجثه رهوار و قاطرهاي قويهيكل باركش بادرفتار و آشپزخانه بود پر از اشتران بار گران بردار ... و باغ مسمي به طاووسخانه كه از طاووسهاي زرينبال چترزن پرافشان و تذروهاي خوشرنگ و آب و بوقلمونهاي رنگارنگ با آبوتاب و خروسهاي رنگارنگ خوشخوان و مرغهاي خواننده نغمهسراي زيبا مانند بلبل و طرغل و طوطي و هزاردستان و اشترمرغ و بط و لكلك و قاز و هدهد و اقسام ماكيان. و شيرخانه بود پر از شير و ببر و پلنگ و سياهگوش و يوز و خرس و بوزينه و كفتار و گرگ و روباه و شغال و گربهكوهي و موسوره و موشخرما و مار و افعي و سنگپشت.» «3»
از سرگذشت باغوحش در دوره زنديه و اوائل قاجاريه اطلاع نداريم، در عهد ناصر الدين شاه، هدايت از باغ وحش تهران سخن ميگويد و مينويسد كه در آن: «شير، پلنگ، گرگ، خرس، بعضي طيور و حيوانات كوهي را جمع كردهاند، ناصر الدينشاه، شيري مانوس در عمارت داشت ...» «4»
______________________________
(1 و 2)- همان كتاب، ص 76، 93.
(3)- رستم التواريخ، پيشين، ص 90.
(4)- خاطرات و خطرات، پيشين، ص 5.
ص: 54
ظاهرا حيوانات باغوحش در عهد مظفر الدينشاه، وضع رقتبارتري داشتند:
باغوحش مظفر الدين شاه
ميگويند مظفر الدينشاه پس از مراجعت از فرنگ بر آن شد كه باغوحشي به سبك فرنگ ايجاد كند، اين باغ سرانجام ايجاد شد ولي حيوانات اين باغ از قلت خوراك رنج ميبردند، زيرا بودجه خوراك آنها را، متصديان باغ به جيب ميزدند، يكروز شاه هوس ديدن باغ را كرد متصدي باغ، نگران شد يكي از عملهها را وادار كرد كه داخل پوست شير شود و به او گفت: «.. هر وقت شاه نزديك شد سرت را تكان بده تا شاه بداند شير زنده است»، او چنين كرد و شاه پس از گردش مختصري از باغوحش بيرون رفت، در اين وقت يكي از پلنگان به سوي شير روان شد، شير ترسيد كه مبادا طعمه پلنگ شود ولي همينكه شنيد پلنگ به او ميگويد:
آهاي كربلائي محمد توئي؟ چند گرفتي داخل پوست شير شدي؟- نفس راحتي كشيد ..» «1»
مجد الملك در رساله مجيديه، عدم توجه ناصر الدينشاه را به مسائل مهم مملكتي و علاقه فراوان او را به شكار و امور غيرجدي مورد انتقاد شديد قرار ميدهد و از جمله مينويسد:
«... چند نفر صياد وحشيخصال شاهشكار، قلب پادشاه را طوري صيد اراده و رأي خود گردانيدهاند كه دقيقهيي نميگذارند از گشتن صحرا و كوه و كشتن حيوانات تسبيحگو، فارغ شود، منتظرند شومي اين عمل كه قطعا موجب قطع نسل و كوتاهي عمر و شوريدگي بخت است اثر خود را خوب ظاهر كند.
شعر:
درختافكن بود كم زندگانيبه درويشي كشد نخجيرباني نظامي
اگر بالفرض دو خبر در خاكپاي مبارك تصادف كند كه يكي حاضر بودن اسباب شكار جرگه باشد و ديگري حاصل شدن يك امتياز عمده، به استصواب همين صيادان، آن اعتنا كه به خبر اول است به دومي نيست، عيب كارهايي كه مغاير مصلحت جهانباني است و مخالف سليقه جمهوري به پردهپوشي و اغماض اين اشخاص از نظر پادشاه برخاسته و اتفاقات بديهي الضر، به اشتباهكاري و آسانگويي در لباسهاي مستحسن جلوه ميكند.
طبع ملوكانه را از مركز سلطنت و محل حل و عقد امور دولت به مرتبهيي متنفر كردهاند، كه نهضت موكب همايون در نهايت شوق و چابكي است و معاودت، با كمال سستي و اكراه. گويا اين صيادان را با دزدان ماليات ايران، كه طالب بازار آشفتهاند، يك عهد و علاقه باطني است كه هروقت استراحت پادشاه را در مركز سلطنت طولاني ديدند به
______________________________
(1)- تلخيص از مجله يغما، ش آبانماه 37.
ص: 55
آهوگرداني، استادانه پادشاه را خواهي نخواهي به «دوشانتپه» حركت ميدهند، تا امور سلطنت و ملكداري خواب خرگوشي نمايد كه شيرازه آن از هم بگسلد ...» «1» ناگفته نماند كه صاحبدلان و اهل تصوف و عرفان و خداوندان فتوت و جوانمردي از ديرباز شكار حيوانات را عملي ناصواب شمرده و شكارچيان را مورد نكوهش قرار دادهاند:
هركه صيادي بود كارش مدامگستراند بهر وحش و طير دام
مرغكان را كارد بر حلق ميكشدبچگانش را گرسنه ميكشد
لاجرم صياد دايم مُدبر استكي چنين كس را فتوت درخور است كرتنامه ناصري
شكار در عهد قاجاريه
مادام ديولافوا كه در سال 1881 ميلادي، به ايران مسافرت كرده، مينويسد: «... شكار يكي از وسايل سرگرمي و از تفريحات لذتآور ايرانيان است، اما فقط رؤسا و امراي قبايل و اعيان و اشراف ميتوانند به اين سرگرمي بپردازند، زيرا تفريح پرخرجي است و براي آن اسب تندرو و تازي و قوشها و غيره ضروري است. نگاهداري قوشها، مخصوصا بسيار پرخرج و مشكل است، بايد همه روز گوشت مرغ يا گوسفند به آنها داد، يك نفر پرستار هم لازم دارند كه بايد به تعليم و تربيت آنها بپردازد.
بايد اسب سريعالسيري هم در زير پا داشته باشند. اجمالا مخارج اسب، قوش و پرستار در سال به حدود هزار فرانك ميرسد و اين كاري نيست كه هركس بتواند تحمل مخارج گزاف آنرا بنمايد- براي تربيت قوش، بايد همينكه جوجه قوش پر درآورد، در تحت مراقبت پرستار قرار گيرد و بايد او را عادت دهند كه غذاي خود را كه عبارت از گوشت خام است، از حدقه چشم آهو جستجو كند، يعني پوست آهو را از كاه پر ميكنند و در حدقه چشم او گوشت خام قرار ميدهند و جوجهقوش را عادت ميدهند كه غذاي خود را در چشم اين حيوان مصنوعي به دست آورد و همينكه به اين كار خو گرفت، اسكلتها را مرتبا در جاهاي دورتري قرار ميدهند و بنابراين قوش پرواز كرده و به سراغ گوشت ميرود و در چشمها، غذاي خود را به دست ميآورد. غالبا قوش را گرسنه نگاه ميدارند و كلاهي بر سرش ميگذارند تا چشمهايش را بپوشاند. با اين تعليم و تربيت، صحنه شكار قوش بسيار جالب است. قوش همينكه به شكار خود نزديك ميشود دو حريف به نبرد سختي مشغول ميشوند و قوش سعي ميكند با ضربت نوك، حريف را از پا درآورد. پس از مدتي نبرد، قوش كه در اثر تمرين به كار خود بسيار مسلط بود، شكار را كور و مغلوب ميكند؛ همينكه قوش بر حريف خود كاملا فائق آمد، درصدد پاره كردن و بلعيدن حيوان برميآيد. در اين موقع شكارچي با
______________________________
(1)- نقل از كشف الغرايب يا رساله مجديه از منشات مجد الملك به اهتمام فضل اله گرگاني، چاپ اقبال، ص 18. همچنين نگاه كنيد به يحيي آرينپور، از صبا تا نيما، ج 1، ص 151- 150.
ص: 56
شتاب به او حملهور ميشود و طعمه را از چنگال او درميآورد؛ ولي بيدرنگ به قوش فاتح جگر و كله شكار را تقديم ميكند و اگر اين كار را نكند، ممكن است قوش بعدا از شكار خودداري كند ... قوش تنها طيور و خرگوش را شكار نميكند، بلكه بر حيوانات بزرگ هم مانند غزال (آهو) چيره ميشود. شكارچي به محض ديدن شكار با تازيهاي خود آن را دنبال ميكند و چون ديد تازيها خسته شدهاند، كلاه را از سر قوشها برداشته و آن را به طرف آهو، رها ميكند. قوش به پرواز درآمده، مانند برق بر سر آهو فرود ميآيد و چشمانش را از حدقه درميآورد. آهوي كور گيج ميشود و شكارچي بدون زحمت به شكار آن موفق ميشود.» «1»
دوستعلي خان معير الممالك، در كتاب وقايع الزمان يا (خاطرات شكار) در 197 صفحه به شرح شكارها و تفريحات و توصيف جزئيات زندگي روزمره خود پرداخته و در ضمن به بسياري از مسائل اجتماعي و سياسي دوران خود اشاره كرده است. نويسنده كتاب كه يكي از افراد طبقه متنعم و ممتاز ايران است، درحقيقت با نگارش اين مجموعه، برنامه يوميه خود را از قبيل صرف صبحانه، گردش در باغ، صرف ناهار، مطالعه و استراحت، و رفت و آمد به منازل دوستان و غيره و شكارهايي كه در دوراني از زندگي انجام داده، با ذكر جزئيات بيان ميكند، اين كتاب در رجب 1329 قمري شروع و در ربيع الاول 1331 پايان ميپذيرد. نويسنده در آخرين سطور اين كتاب مينويسد: جمعا 526 تير انداخته و 324 حيوان صيد شده است، بدينقرار: بلدرچين 155، گنجشك 31، توكاي طوقي 26، كبوتر- چاي 21، تيهو 15، دليجه 12، يلوه زرد 11، سار پشتگلي 9، خرگوش 7، قمري 5، كلاغ بغدادي 5، كلاغ ابلق 5، كاكلي 3، يلوه سياه 2، چيلاق 2، قرك 2، پشهخوار 2، واق 1، پارت گل سرخي 1، توكاي چيل 1، گنجشك كوهي 1، جلو و زاغ دمسفيد 1، باقرقره 1، جرهاردك 1، چاخرق 1، چرخريسك 1، كشكرك 1.
براي آنكه خوانندگان به نوع وقتگذراني اشراف در اواخر قاجاريه آشنا شوند، سرگذشت يك روز را مينويسيم: «پنجشنبه 25 ذيحجه 1330 صبح برخاسته، بعد از صرف شير و چاي، قدري كيسه كمرها را براي سواري و مسافرت بعد از ظهر اصلاح كردم، جمعا اشخاصي كه در اين مسافرت هستند از قرار ذيل ميباشند: مستوفي الممالك، اقبال الدوله، صاحب اختيار، آجودان حضور اسد الملك، سهام نظام، نديمباشي، سرور السلطنه، يمين السلطنه، و يكي دو نفر هم از اجزاي اقبال الدوله ميباشند. خلاصه، ناهار صرف شد و بعد از چاي، اسبها را حاضر آوردند و همگي سوار شديم، هرچند نفر از طرفي رفتند.
بنده هم با آجودان حضور و نديمباشي از طرفي ديگر رفتم، كبك هم كم است و هم
______________________________
(1)- ديولافوا، سفرنامه، ترجمه فرهوشي، ناشر جام، ص 494 به بعد (به اختصار).
ص: 57
نبرد خسرو و شير رقم رضا عباسي موزه ويكتوريا و آلبرت
ص: 58
بهواسطه نيامدن برف و هواي خوش از كوههاي ييلاقي هنوز پائين نيامدهاند، خلاصه نديمباشي و آجودان هم هريك دره را گرفتند و رفتند، بنده هم گاه سواره و گاه پياده، چند تير نزديك بسيار خوب به كبك انداختم ولي نزدم، خيلي مايه حيرت گرديد، حضرات چند كبك صيد كردند و به منزل آمدند. در جاجرود چيزي كه عيب نكرده جنگل است .... آقا و سايرين هم وارد شدند تقريبا روي هم سي كبك زده بودند، بنده هم بهواسطه خامي در پيادهروي و عرق زيادي كه كرده بودم، آثار زكام و سينهدرد سختي در من بروز كرد، مسرور السلطنه باز امروز در جنگل «طولان» بسيار خوبي گرفته و آورده بود شب را به صحبت گذرانده، استراحت شد. الحمد الله.» «1»- در 25 محرم همان سال به اصرار بچهها چند روزي به شكار پرداختم: «رويهمرفته يازده كبوتر، يك «چرخ ريسك» و 14 گنجشك براي بچهها زدهام.
از 28 تيري كه انداختم، فقط چند تير با تفنگ بزرگ و بقيه با تفنگ كوچك بود.» «2»
شكار بهعنوان يك تفريح تا اواخر دوره قاجاريه در بين طبقات مرفه معمول بود، ولي از پنجاه سال پيش به اين طرف در اثر پيدايش تفريحات و سرگرميهاي ديگر و مداخله دولت در امر شكار تعداد شكارچيان نقصان كلي يافته است.
______________________________
(1 و 2)- دوستعلي خان معير الممالك. وقايع الزمان (خاطرات شكار). به كوشش خديجه نظام مافي، كتاب هشتم، صفحههاي 12 و 197 و 184 و 135 (ذيل صفحه).
ص: 59
پوشاك و انواع كلاه
ص: 61